مقدمه
جواز توسل به انبیا و اولیای الهی در پیشگاه خداوند، در طول تاریخ بین دینداران، امری جا افتاده بوده و حاملان وحی الهی و پیروان واقعی ایشان هیچگاه از آن به طور مطلق منع نشدهاند و اگر در اثر مرور زمان، غبار خرافات چهره آن را پوشانده است، حامیان حقیقی ادیان تا حد ممکن غبارروبی نمودهاند.
باتوجه به آیات قرآن کریم و روایات نبوی در منابع فریقین که بر جواز توسل به پیامبران و اولیای الهی، به خصوص پیامبر خاتم(صلی الله علیه و آله) دلالت میکند، بحث از جواز توسل، این سؤال را در اذهان تداعی مینماید که چه کسانی و درچه موردی توسل به پیامبران و حضرت محمد (صلی الله علیه و آله)و اولیای الهی را منکر شدهاند و دلیل آنها چیست؟ دراین مقاله سعی شده است ضمن اشاره به مسایل مهم مربوطه، به ادله جواز توسل به پیامبران الهی و دیدگاه اندیشمندان اهل سنت پرداخته شود و این که شبهات مطرح شده، وارد نمیباشد.
بر خلاف ادعای بعضی مبنی بر عدم وجود سیره بر جواز توسل ، در میان مسلمانان از صدر اسلام تا قرن هشتم، جواز توسل به پیامبران به ویژه پیامبر اعظم(صلی الله علیه و آله) جای شک و شبهه نبوده، همه فرقهها و مذاهب اسلامی به آن اعتقاد داشتند. بعد از قرن هشتم شبهاتی از سوی برخی افراد مطرح گردید، که در قرون اخیر منشأ وجود فرقهای خاص در میان مسلمانان شد. بدین جهت امروزه وقتی صحبت از مشروعیت برخی امور میشود، روی سخن با همان فرقه میباشد که بر عدم جواز آن امور، اعتقاد و اصرار دارند و مجوّزین را با حربه کفر و شرک محکوم مینمایند.
در مقالة حاضر، به طور خلاصه جواز توسل از دیدگاه علمای اهل سنت بررسی میگردد. تا معلوم شود که طرف سخن آنان (منکران توسل) تنها شیعیان نمیباشند، بلکه اکثریت مسلمانان هستند و اگر به زعم آنها، قائلین به جواز کافر یا مشرکاند شامل همه فرقههای اسلامی میشود.
معنای توسل
الف ـ توسل در لغت
«و یقال: توسّل فلان الی فلان بوسیلة، ای تسبّب الیه بسبب و تقّرب الیه بحرمة آصرة تَعطِفُه(تُعطِفه)علیه؛ گفته میشود فلان کس به فلان شخص با وسیله نزدیکی جسته است، یعنی شخصی یا چیزی را سبب تقرب قرارداده. ویژگی آن وسیله این است که در نزد (متوسلالیه) احترام دارد، لذا توجّه و محبّت او را به سوی توسل کننده جلب میکند.» راغب در مفردات مىگوید کلمه" وسیله" به معناى رساندن خود به چیزى است با رغبت و میل، و این کلمه از نظر معنا خصوصىتر از کلمه" وصیله" است.[1]
ب ـ توسل در اصطلاح
ابن کثیر: وسیله چیزی است که به واسطه آن به مقصود برسیم.[2]قرطبی وسیله را به معنای قربت که سزاوار است به واسطه آن درخواست مطلب شود، میداند.[3] زمخشری هر آنچه را که موجب نزدیکی و تقرب شود، چه خویشاوندی باشد و چه امر دیگر وسیله میداند، که برای هر چیزی که با آن به سوی خدا توسل شود، از فعل طاعت و ترک معصیت عاریه گرفته شده است.[4]
توسل در اصطلاح یعنی: انسان در هنگام دعا و استغاثه، به درگاه الهی چیزی عرضه کند که واسطه ی پذیرش توبه و اجابت دعای او و برآورده شدن درخواستش باشد، مانند صفات و اسمای الهی یا نام پیامبر اکرم و دعای آن حضرت یا نام اولیای عظیم الشأن و فرشتگان.
"توسل عبارت است از خواستن حقیقی از حقیقت وجودی انسانهایی برگزیده و کامل برای وساطت در امرخیری مربوط به دنیا یا آخرت".
بنابراین وسیله در اصل، معنای عامی دارد که شامل خیلی از امور میگردد.
نظرات علمای اهل سنت
در مورد بحث توسل و نظرات پیرامون آن درعلمای اهل سنت نظر ابن تیمیه صاحب کتاب الوسیله از علمای قرن هشتم نقطه عطفی در تاریخ اهل تسنن داشته است به گونه ای که غالب علمای بعد از ابن تیمیه متأثر از نظر او شده اند.به عبارتی دیگر علمای قبل قرن هفتم با علمای بعد از آن نظراتشان متفاوت است که به برخی از نظراتشان در تفاسیر آن ها اشاره ای خواهد شد.
علمای فریقین بحث توسل را ذیل آیه شریفه ی 35مائده بیان کرده اند.( یا أَیُّهَاالَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَابْتَغُوا إِلَیْهِ الْوَسِیلَةَ وَ جاهِدُوا فِی سَبِیلِهِ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ؛ ای کسانی که ایمان آورده اید تقوای الهی پیشه کنید و وسیله ای برای تقرب به خدا انتخاب کنید و در راه خدا جهاد کنید شاید رستگار شوید.)
علمای قبل از قرن هشتم
در این جا به برخی از تفسیر های آیه شریفه می پردازیم:
1.«تفسیر کشف الاسرار و عدة الابرار»، از احمد بن ابى سعد رشیدالدین میبدى،(قرن ششم ه.ق):
معنى توسلت، قرب است،یقال: توسلت الى فلان اى تقربت الیه، وگفتهاند: معنى وسیلت محبت است،ابْتَغُوا إِلَیْهِ الْوَسِیلَةَ اى تحبّبوا الى اللَّه، می گوید: اى شما که مؤمنانید،دوست خداباشید،وبوى تقرب کنید،ونزدیکى جوییدباخلاص اعمال، واجتناب محارم،و احسان با خلق، وگفتهاند: وسیلت درجه عظیم است دربهشت ساخته از بهر مصطفى (صلی الله علیه و آله)،وفى ذلک یقول النبى (صلی الله علیه و آله): «سلوا اللَّه لى الوسیلة،فانها درجة فى الجنة،لاینالها الا عبد واحد،و أرجو انا کون انا هو؛ از خداوند برای من درخواست وسیله کنید. وسیله درجهای در بهشت است که تنها یک نفر به آن درجه خواهد رسید. امیدوارم آن یک نفر من باشم. »
عن على بن ابى طالب (علیه السلام)،قال: «ان فى الجنّة لؤلؤتین الى بطنان العرش،واحدة بیضاء،و الأخرى صفراء،فى کل واحدة منهما الغرفة،فالبیضاء هى الوسیلة لمحمد (صلی الله علیه و آله) و اهلبیته(علیهم السلام)،و الصفراء لابراهیم (ع) واهلبیته. «علی بن أبی طالب (علیه السلام) می فرمایند: ای مردم در بهشت دو لؤلؤ است که به سوی دو بطن عرش است؛ یکی از آن سفید و دیگری زرد است، در هر کدام از آن ها هزار غرفه و اتاق وجود دارد، لؤلؤ سفید که همام وسیله است برای محمدوأهل بیت او(صلّى اللّه علیهم اجمعین)است و لؤلؤ زرد برای ابراهیم (علیه السلام) و اهل بیت او است.»[5]
ذکر حدیث دومی اگر نشان دهنده ی تأیید توسل نباشد، دلیل به رد توسل نیز نیست.
2.«تفسیر الکشف والبیان عن تفسیرالقرآن»، از ابواسحاق ثعلبى نیشابورى،(قرن پنجم ه.ق)
با انکی تفاوت مانند تفسیر فوق است.[6]
3.«تفسیر الجامع لأحکام القرآن»، از محمد بن احمد قرطبى،(قرن هفتم ه.ق):
توسل در اصل،طلب است و وسیله تقربی است که شایسته است به وسیله آن طلب شود.آن درجه ای است در بهشت که حدیث صحیح در مورد آن وجود دارد که حضرت رسول (صلی الله علیه و آله) فرمودند:هرکس برای من وسیله را بخواهد شفاعت برای او حلال می شود.[7]
4.«غریب القرآن»، از عبدالله بن مسلم ابن قتیبه،(قرن سوم ه.ق):
وسیله یعنی نزدیک شدن و مقدم گشتن.گفته می شود: به واسطه فلان چیز به من توسل پیدا کرد یعنی به من نزدیک شد.[8]
علمای بعد از قرن هشتم :
اما از ابن تیمیه به بعد غالبا نظراتشان با علمای سلف خود فرق می کند که به احتمال زیاد متأثر از نظر او هستند، از جمله:
1.«التفسیرالوسیط للقرآن الکریم»، از سید محمد طنطاوی،(قرن پانزدهم ه.ق):
امام ابن تیمیه در کتاب الوسیله گفته است: در لفظ وسیله و توسل اجمال و اشتباه وجود دارد که واجب است معانی آن شناخته شود و به هر ذی حقی،حقش داده شود.پس معنای آن در کتاب و سنت آمده است که این چنین است: وآن چیزی که صحابه به وسیله آن تکلم می کنند و انجام می دهند...به راستی کثیری از اضطراب و اختلاف مردم در این باب به سبب اجمال و اشتراکی است که در الفاظ و معانی وسیله وجود دارد تا این که اکثر مردم در این باب به فصل الخطابی دست نیافته اند.
لفظ وسیله در قرآن وارد شده و آن این آیه است: یاأَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَابْتَغُوا إِلَیْهِ الْوَسِیلَةَ.
وسیله ای که خداوند امر به طلب آن کرده است آن چیزی است که به وسیله جستن به آن از طریق واجبات و مستحبات تقرب به خداوند حاصل می شود.
...وآن توسل به سوی اوست با تبعیت کردن از آنچه پیامبر آورده است نه وسیله برای احدی به سوی خداوند الاّ همان.
لفظ وسیله ایضا در روایات صحیحه آمده است مانند قول پیامبر (صلی الله علیه و آله) :
از خداوند برای من درخواست وسیله کنید. وسیله درجهای در بهشت است که تنها یک نفر به آن درجه خواهد رسید. امیدوارم آن یک نفر من باشم.
...توسل به ایشان در عرف کثیری از متأخرین قسم دادن و در خواست کردن از ایشان است.
و در این هنگام لفظ توسل به پیامبر اکرم به اتفاق مسلمین دو معنای صحیح دارد و معنای سومی از آن اراده می شود که در سنت وارد نشده است.
اما اولین معنای صحیح توسل به ایمان به وسیله او و طاعت اواست؛و دومین دعای پیامبر و شفاعت اواست و از این قبیل است قول عمر بن الخطاب :
«اللهم إنا کنا إذا أجدبنا توسلنا إلیک بنبینا فتسقینا، وإنا نتوسل إلیک بعم نبینا- العباس- فاسقنا.
خدایا! ما همواره به وسیله پیامبرت به تو متوسل میشدیم و ما را سیراب میکردی. این که به وسیله عموی پیامبران به تو متوسل میشویم؛ پس ما را سیراب کن.یعنی با دعا و شفاعت او مارا سیراب کن.»
...همانطور که عمر گفت توسل به دعای عباس نه به ذات او به همین جهت از توسل به رسول به توسل به عمویشان عباس عدول کرد پس حال که این چنین عدول کرد فهمیده می شود که توسل در حیات رسول اکرم انجام می شود و در زمان ممات این امر معذور می شود.
و اما معنای سومی که سنت درآن آورده نشده است آن توسل به معنای قسم دادن بر خدا به ذات وی و درخواست کردن به ذات وی است، و این را صحابه نه در حیات پیامبر و نه بعد از ممات آن حضرت انجام نمی دادند و نه نزد قبرشان و نه غیر قبرشان و نه در چیزی از ادعیه ی مشهوره بین صحابه فهمیده می شود.[9]
2.«تفسیر القرآن الکریم»، از ابن کثیر،(قرن هشتم ه.ق):
وسیله آن چیزی است که به وسیله ی آن به تحصیل مقصود وصل می شود، و همچنین فهمیده می شود بر اعلی منزله در بهشت وآن رتبه رسول الله (صلّى اللّه علیه و آله) است که خانه ایشان در بهشت است. ...«از علی علیه السلام از نبی(صلّى اللّه علیه و آله): در بهشت درجه ای است که وسیله خوانده می شود پس زمانی که از خدا درخواست داشتید، برای من وسیله را بخواهید.گفتند یا رسول اللّه چه کسی همراه تو سکونت دارد؟ فرمودند «علی و فاطمة و الحسن و الحسین».این حدیث غریب و بعید و از این وجه انکار کننده است.
«از علی بن الحسین الأزدی، مولى سالم بن ثوبان گفت: شنیدم علی بن أبیطالب (علیه السلام) بر منبر کوفه ندا می داد ای مردم در بهشت دو لؤلؤ است یکی از آن سفید و دیگری زرد است،اما لؤلؤ سفید در دو بطن عرش است و مقام محمود از لؤلؤ سفید هفتاد هزار غرفه دارد...هر خانه ای از آن سه میل است و غرفه ها و در ها و خانواده و ساکنانش از ریشه واحدی است که وسیله نام دارد و آن برای محمد(صلّى اللّه علیه و آله)و أهلبیت (علیهم السلام) او است و لؤلؤ زرد نیز در بهشت مثل لؤلؤ سفید است که آن برای ابراهیم علیه السلام و اهل بیت او است.» این نیز مانند حدیث فوق اثری غریب و بعید است.
3. «التفسیرالحدیث»،از محمد عزت دروزه،(قرن چهاردهم ه.ق):
و جملة (وَ ابْتَغُوا إِلَیْهِ الْوَسِیلَةَ) چنانچه از ظاهر بعضی از اذهان مسلمین یافت می شود، تفکر توسل است که به معنای طلب شفاعت از انبیاء و اولیاء و بندگان صالح خدا از اموات و زندگان، در نزد خدا و همچنین قسم دادن بر خدا به حق آنان است برای برآورده کردن خواسته های مختلف؛ از دفع ضرر و جلب نفع، به اعتبار اینکه آنها وسیله هایی هستند که آیه آن را برای طلب کردن برانگیخته است...
و این عادت نزد مسلمین در قرون متأخره، ظاهر شده است و از مهمترین چیزهایی بود که امام محمد عبد الوهاب، بر آن انقلاب کرد؛ چون از بدعت های مخالف با روح اسلام و توحید است، تا این که تبعیت کنندگان دعوتش در سایه سعودیین در قرن گذشته، اقدام کردند به ویران کردن مزار های اولیاء در هر شهری که آن را اشغال کرده اند.
و به تحقیق روایت شده که عمر بن الخطاب عباس عموی پیامبر (صلی الله علیه و آله) را به سوی طلب باران همراهی کرد و «گفت: پروردگارا ما در گذشته به پیامبرت متوسل مىشدیم، و رحمت خود را مىفرستادى اکنون به عموى پیامبرت متوسل مىشویم، رحمت خود را بفرست.»
همچنان که روایت شده که نبی(صلی الله علیه و آله) بعضی از اصحابش را تعلیم می دادند که خدا را به حق او بخوانند، این دو روایت، مستند برای کسانی است که به این عادت مسلمین راه می روند، در حالی که ما ندیده ایم مفسرین از قدماء را که ما بر کتاب هایشان اطلاع داریم، این عادت را ذیل این آیه ذکر کنند...
از چیزهایی که امام (ان تیمیه در الوسیلة و التوسل) تقریر کرده است این است که: «از لفظ توسل به نبی (صلى اللّه علیه و سلم) ، سه معنا اراده می شود؛ اولی: توسل به اطاعت کردن از ایشان که این حق و اصلی از اصول دین است، به خاطر قول خداوند متعال: (وَ أَطِیعُوا اللَّهَ وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ؛ و اطاعت کنید خدا را و اطاعت کنید رسول را)[10]،(و مَنْ یُطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ أَطاعَ اللَّهَ؛ هر که از پیامبر اطاعت کند، از خدا اطاعت کرده است)[11]
و دومی: توسل به دعای آن حضرت است، و این قطعا در زمان حیات ایشان است همان گونه که در حدیث طلب باران عمر آمده است، زیرا اگر کار او بعد وفات پیامبر (صلى اللّه علیه و سلم) بود، اولی این بود که عمر به ایشان متوسل شود نه به دعای عموی آن حضرت...
و سومی: توسل به معنی قسم دادن بر خدا به ذات ایشان. پس این مورد را صحابه در استسقاء ومثل آن، در زمان حیات و ممات، نزد قبر و غیر قبر آن حضرت، انجام نمی دادند، واین در هیچ یک از ادعیه مشهور بین صحابه فهمیده نمی شود. و قطعا نقل شده این مورد از توسل در احادیث ضعیفه ی مرفوعه یا موقوفه یا نقل شده از کسی که قولش حجت نیست...»
سپس امام، اقوال ائمه فقه و حدیث را برای تأیید رأیش می آورد، از آن، چیزی است که تقریر شده حرمت توسل نزد خدا به حق احدی از مخلوقاتش هر چند نبی باشد. و از آن چیزی است که اعتبار کرده آن را که نوعی از شرک است، زیرا دعا به غیر خدا یا خواندن غیر خدا است...
و حجت امام، خالص و قوی می باشد و فصل الخطابی است که مستند به نقل و عقل و جمهور ائمه به عدم جواز خواندن غیر خدا و قسم دادن بر خدا به حق احدی است.[12]
4. «التفسیر القرآنی للقرآن»، از عبد الکریم خطیب،(قرن پانزدهم ه.ق):
به تحقیق که بسیاری از علماء خصوصاٌ علمای شیعه معتقدند که که وسیله در آیه؛ توسل و استغاثه به آل البیت (رضوان اللّه علیهم) و پناه بردن به آن ها در گرفتاری های شدید است.و از این محل نزاع است که بعضی از مسلمین توسل به اموات می کنند برای مصلحت و استقامت راهشان در زندگی، پس به خاطر برآورده شدن حوایجی که از دست خودشان کوتاه است، نزد قبور و ضریحشان جمع می شوند.و چیزی که دین در این مورد آن را منع می کند؛ آن است که بیشتر کسانی که به زیارت قبور و ضریح صالحین می روند این مکان ها را مسح می کنند و با خوابیده های در آن مکان ها مناجات می کنند و از آن ها طلب فریادرسی می کنند تا جایی که نزدیک است مسلمان در این موقف از خداوند گمراه شود و حتی گویا که این انسان صالح(مزور)همان کسی است که در هستی تصرف می کند ...اگر بخواهد عطا بکند و اگر اراده بکند عطا نکند! اما امر زیارت قبور صالحان پس آن اگر از این خیالات خالی واز آن تصورات خالص باشد و زائر در حد عبرت گرفتن و یاد مرگی که هرنفسی آن را می چشد و هر انسانی در آن وارد می شود پس آن از چیز هایی که اشکالی بر آن نیست...
اشکالی ندارد در اینجا آنچه که «شوکانی» در تفسیر این آیه گفته را نقل کنیم، او گفته است :
«بیشتر مردم غیر از خدای تعالی از اولیای الهی، زنده و مرده از آن ها را می خوانند... مثل ای آقای من فلانی مرا دریاب... در حالی که این در هیچ چیزی از توسل مباح نیست، و شایسته به حال مؤمن، عدم سخن گفتن به این مطلب است.... و بعضی از علما این کار را شرک دانسته اند و اگر شرک هم نباشد پس آن نزدیک به شرک است... و کسی را ندیدم که این گونه سخن بگوید مگر این که معتقد است که کسی که مورد توسل واقع می شود و انسان زنده یا میت غایب است، او غیب را می داند یا ندا را می شنود و مستقل یا غیر مستقل می تواند جلب خیر و دفع شر نماید، و اگر غیر از این بود دعا نمی کرد و دهانش را باز نمی کرد(سخن نمی گفت)،)وَفىِ ذَالِکُم بَلَاءٌ مِّن رَّبِّکُمْ عَظِیمٌ؛ و در این کارها بلایى بزرگ از پروردگار شما بود.)[13]
پس اراده قوی و محکم کاری، دوری از این کارها و عدم طلب کردن الا از خداوند قوی بی نیاز است که هر چه را که اراده کند، انجام می دهد...»
این چیزی که شوکانی می گوید همان است که هر مسلمانی واجب است نسبت به دیدگاهش به اموات و کسانی که از صالحین و صاحبان کرامات اند، ایمان آورد.
آنها در ورای این عالمی هستند که ما در آن زندگی می کنیم، به آن چیزی که در آن از نعمت و بلا است، مشغول هستند، و آن ها بیشتر به ما نیاز دارند از دعا برای رحمت و مغفرت برایشان تا ما به آن ها...
و شکی نیست این که بیشتر کسانی که اطراف قبور کسانی که به دوستی و مصلحتشان معتقد هستند،جمع می شوند، در آن حال عواطف و احساسات غلبه شده که به آن ها وحی می شود که در نزدیکی خداوند متعال هستند، و آنچه را دعا می کنند، مستجاب و ورای آن ها کمک های صالحین و اولیاء است...
به هر حال آنچه شایسته برای یقین مسلمان به صورت دایمی است؛ بزرگداشت و دوستی برای انبیاء خدا و دوستانش و صالحین از بندگانش است و این که در دوستی و بزرگداشت برای آن ها، چیزی از ظلم وارد نکند....
و خدا حق می گوید و به راه هدایت می کند.[14]
5.«تفسیر انوار القرآن» از عبد الرؤوف مخلص(قرن پانزدهم ه.ق):
«وسیله» بهاتفاق و اجماع مفسران، عبارت است از: عمل قربت و طاعتی که به آن قرب الهی خواسته میشود و از مصادیق آن تقوا و دیگر صفات نیکی است که بندگان با توسل به آن به پروردگارشان تقرب میجویند. اما توسل به مخلوق، اگر به معنی طلب دعا از وی باشد، در جایز بودن آن شکی نیست؛ در صورتی که آن مخلوق زنده باشد، همانگونه که عمر رضی الله عنه در هنگام استسقا (دعای طلب باران) به حضرت عباس رضی الله عنه عموی پیامبراکرم صلّی الله علیه و آله و سلّم توسل جست. ولی اگر آن مخلوق مرده باشد، توسل به وی جایز نیست و این گونه توسل از بدعتهایی است که هیچیک از سلف صالح آن را انجام ندادهاند. امام ابوحنیفه: نیز توسلجستن به یکی ازبندگان و قسم دادن خداوند متعال را به حق یکی از مخلوقات وی، ناجایز دانسته ورأی ابنتیمیه نیز همین است. بایزید بسطامی میگوید: «استغاثه مخلوق به مخلوق مانند استغاثه زندانی به زندانی دیگر است».
به دلیل این که منکران توسل به این نحو و مبلغان این تفکر معمولا عده خاصی از ظاهر مسلمانان و فرقه ای جداگانه اند، در این جا مناسب است که به ذکر منشأ پیدایش این تفکر و نظریه بپردازیم و ببینیم بحث انکار توسل و مشرک دانستن معتقدان آن از کجا ریشه دوانده است؟
تاریخ پیدایش تفکر وهابیت
تفکر وهابیت قبل از
«محمد بن عبد الوهاب» از سوی «ابن تیمیه» و شاگرد او «ابن القیم» مطرح گردید اما
با مخالفت وعکس العمل های شدید علمای اهل سنت مواجه گردید و کتابهای بر رد و نقد
عقاید ابن تیمیه از سوی آنان نوشته شد.
علاوه بر نوشتن کتاب
بسیاری از علماء اهل سنت از جمله قاضی القضات مذاهب اربعه ،فتوا
به تکفیر ابن تیمیه صادر نمود و پیروی از وی را منع وتحریم کرد.
ابن حجر در کتاب
«الجوهر المنظم» می نویسد: از جمله چیزهای که باعث تکه تکه شدن پیکره اسلام و مایه
نفاق میان مسلمانان گردید خرافاتی بود که از سوی ابن تیمیه وارد جامعه مسلمانان شد
او برای اولین بار مسأله استغاثه و توسل به پیامبر بزرگوار اسلام را رد نمود؛
نظریه ی که هیچ یک از علمای قبل از او آن را نداده بودند.
با مرگ ابن تیمیه در
زندان شام در سال728 گرچه شاگرد او معروف به «ابن القیم» کوشید تابه ترویج و تبلیغ
از اندیشه های استادش بپردازد اما مخالفت سرسختانه ی علمای اهل سنت باعث شد تا
اندیشه و تفکر ابن تیمیه به فراموشی گرفته شود.
ولی آنگاه که فرزند
«عبد الوهاب»پس، از دو قرن تحت تأثیر افکار «ابن تیمیة» قرار گرفت و آل سعود برای
تحکیم پایههای امارت خود در منطقه «نجد» به حمایت از او برخاستند, بار دیگر عقاید
موروثی از ابن تیمیه در مغز برخی از مردم نجد جوانه زد.
به دنبال
تعصبهای خشک و متأسفانه به نام «توحید» سیل خون تحت عنوان جهاد با کافران و
مشرکان به راه افتاد و هزاران هزار از مرد و زن و کودک قربانی آن شدند و بار دیگر
فرقه جدیدی در جامعه مسلمین پدید آمد. تأسف از روزی افزایش یافت که حرمین شریفین
در قبضه این گروه در آمد و نجدیهای وهابی بر اثر سازش با بریتانیا و دیگر
ابرقدرتهای وقت، بر اساس متلاشی شدن امپراطوری عثمانی و تقسیم کشورهای عربی میان
ابرقدرتها، بر مکه و مدینه و آثار اسلامی دست یافتند و در هدم آثار و اصالتها و
ویرانگری قباب و قبور و بیوت الهی بیش از حد کوشش کردند.
در این موقع علماء
شیعه در نقد آراء عبد الوهاب دوشادوش علماء اهل سنت کوششهای فراوانی انجام دادند و
هر دو گروه به نحو احسن جهاد منطقی و علمی را آغاز کردند.
نخستین ردی که از طرف
علماء اهل سنت بر عقاید محمد عبد الوهاب نوشته شد کتاب «الصواعق الالهیة فی الرد
علی الوهابیة» نگارش سلیمان بن عبد الوهاب برادر «محمد بن عبد الوهاب» است.
نخستین کتابی که از
طرف علماء شیعه بر رد عقاید محمد ابن عبد الوهاب نوشته شد کتاب «منهج الرشاد» است
و مؤلف آن شیخ بزرگوار مرحوم شیخ جعفر «کاشف الغطاء» است که در سال 1228 در گذشته
است. وی این کتاب را در پاسخ رسالهای که یکی از امراء آل سعود به نام «عبد العزیز
بن سعود» برای او فرستاده بود نوشت و در آن رساله مجموع عقاید محمد بن عبد الوهاب
را جمع نمود و این کتاب در سال 1343 هجری قمری در نجف چاپ شد. پس از این شخصیت،
نقدهای علمی فراوانی به تناسب حرکتهای وهابیگری در منطقه نگارش یافت.
وهابیت و توسل
وهابی ها توسل به این
معنا که استغاثه به انبیاء و صالحین و توسل به آنان بخاطر این است تا آنها بواسطهی کرامت و مقامی که در نزد خداوند دارند اسباب و
وسایل رسیدن به مقصود را برا انسان فراهم آورد, قبول ندارند و می گویند:
«توسل به پیامبر(صلی الله
علیه وآله) و غیر او از انبیاء و صالحان جایز نیست و توسل به آن حضرت(صلی الله
علیه وآله)و غیر او حرام است، زیرا این عمل بدعت است و از پیامبر(صلی الله علیه
وآله) و از صحابه درباره آن حکمی برای ما نرسیده است.»
بنابر این از نظر
وهابیها توسل جستن به غیر خدا در اسلام شرک می باشد و توسل کننده مشرک به حساب
می آید.
توسل جایز و
غیر جایز
البته وهابیها نیز
منکر اصل توسل نیستند, لذا توسل را به توسل مشروع و غیر مشروع تقسیم نموده اند و
می گویند توسل مشروع عبارتند از:
1. تـوسل به ذات خدای تعالی... مانند ....: یا
الله.
2.توسل به یکی از اسماء الله: یا رحمن، یا رحیم، یا
حی، یا قیوم .
3.توسل به صفات باری تعالی: اللهم برحمتک أستغیث
خدایا به رحمت تو دادرسی و استغاثه میکنم (فریاد رسی میکنم) مانند این ها.
4.توسل به دعای مرد صالحی که زنده است و وجود دارد،
مثلاً می گوئیم: ای شیخ برایم دعا کن، و ماننـد این، چنانکه صحابـه رضی الله عنهم
از رسول الله (ص) طلب باران می کردند .
5.توسل به عمل نیک و صالح: مانند قصة اصحاب غاری که
صخره ای درِ غار را بر روی آنها بست، و خدا را با اعمال صالحی که انجام داده بودند
دعا کردند، خداوند مشکل آنها را بر طرف کرد و از غار بیرون آمدند.
بنابر این به نظر
وهابی ها توسلی که باعث شرک می گردد عبارتند از:
1. توسل به مردگان و غیر حاضران مطلقا
2.توسل به ذات انبیاء و صلحاء
3.توسل به مقام انبیاء و
صلحاء
پس توسل به اولیاء الهى به دو صورت انجام مىگیرد:.
1. توسل به ذات آنان مثل اینکه بگوئیم:
«اللّهمّ انّى اتوسّل إلیک بنبیّک محمّد (صلّى اللّه علیه و آله) انتقضى حاجتى» بارالها من به پیامبرت محمد (صلّى اللّه علیه و آله) توسل مىجویم که حاجت مرا روا فرما.
2. توسل به مقام و قرب آنان در درگاه الهى و حقوق آنها مثل اینکه بگوییم:
«اللّهمّ انّى اتوسّل إلیک بجاه محمّد (صلّى اللّه علیه و آله) و حرمته و حقّه ان تقضى حاجتى».
بارالها من مقام و احترام آنان را که در نزد تو دارند وسیله خود قرار مىدهم که حاجت مرا اداء فرمائى.
از طرف «وهابى» ها هر دو صورت ممنوع اعلام شده است.
در حالیکه آیات قرآن، احادیث اسلامى و سیره مسلمین و... بر خلاف نظریه «وهابى» ها گواهى مىدهند و توسل به اولیاء را به هر دو صورت تجویز مىکنند.
اینک پس از بیان حکم عقل و آیات قرآن، احادیث اسلامى را یکى بعد از دیگرى منعکس مىکنیم آنگاه به بیان سیره مسلمین و بان اجماع مىپردازیم. و با توجه به این دلایل مسأله بدعت و نامشروع بودن، خود بخود منتفى مىگردد. ولى مسأله اینکه توسل جویى به اولیاء الهى عبادت و پرستش آنهاست یا نه بحث دیگری است که مجال آن در این مقاله نمی گنجد.
رد تفکر وهابیت
1ـ دلیل عقلی
جواز توسل یک امرعقلایی است، وقتی انسانی به خاطر نافرمانی، مورد کمتوجهی مولای خود قرار میگیرد، کسی را که در نزد مولایش عزیز و گرامی است، واسطه قرار میدهد؛ این کار هیچگونه محذور عقلی ندارد، بلکه حکمت مولا اقتضا میکند تا به خاطر آن وسیله، از کوتاهی زیردست خود بگذرد. چون خداوند در نهایت حکمت، قدرت رأفت و. . . است با توسل جستن بنده محتاج و مقصر به پیامبران و اولیای الهی، به آن شخص توجه نموده و حاجاتش را برآورده کرده و از کوتاهیهای او میگذرد. یادآوری این نکته ضروری است که فرض سخن در جایی میباشد که توسل با منافی عبودیت و اخلاص آلوده نباشد.
2ـ آیات قرآن کریم
قرآن به عنوان کتاب جاوید خداوند بر انسانها، نه تنها توسل را منع نکرده است بلکه میتوان از آیات مختلف آن کتاب آسمانی جواز توسل را استنباط نمود. طبق منابع فریقین، علما و دانشمندان با آیات زیادی بر جواز توسل استدلال نمودهاند، که در اینجا به چند نمونه از کلمات اهل سنت در ذیل آیات اشاره میگردد:
1- مائده/35: «یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ ابْتَغُوا إِلَیْهِ الْوَسِیلَةَ وَ جاهِدُوا فِی سَبِیلِهِ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ؛ ای کسانی که ایمان آوردهاید پرهیزگاری پیشه کنید، و وسیلهای برای تقرب به خدا بجویید، و در راه خدا جهاد کنید، باشد که رستگار شوید». در این آیه خداوند عوامل فلاح و رستگاری را درسه چیز دانسته است:
الف ـ تقوای الهی؛
ب ـ انتخاب وسیله برای نزدیکی به ذات حق؛
ج ـ جهاد در راه خدا.
بنابراین به هر آنچه که انسان توسط آن به خدا برسد و تقرب جوید، مانند: اعمال صالح و دعا، وسیله گفته میشود.
گرچه اکثریت مفسران اهل سنت، وسیله را بر فعل طاعات و ترک محرمات حمل نمودهاند، یا آن را به صورت مطلق(کلّ ما یتوسّل به...) ذکر کردهاند، و توسل به پیامبر (صلّى اللّه علیه و آله) را به عنوان مصداق آیه نه نفی میکنند و نه به جواز تصریح دارند اما وسیله، در آیه شریفه عمومیت و اطلاق دارد و همانگونه که شامل اعمال صالح میگردد، شامل دعا و واسطه قراردادن پیامبران و اولیای الهی و اماکن مقدسه و هر آنچه که انسان را به خدا نزدیک میسازد(یعنی توسل اصطلاحی) نیز میشود. عبارت سابق زمخشری و تعبیر فخر رازی چنین است: «فالوسیلة هی التی یتوسّل بها الی المقصود؛ وسیله هر چیزی است که به واسطه آن به مقصود تقرب و نزدیکی جسته شود» عمومیت دارد و شامل همة موارد میگردد».[15]
اگر واسطه قراردادن وسیله در نزد خداوند باعث شرک میشد، هرگز خداوند آن را از عوامل رستگاری قرار نمیداد و به آن امر نمیکرد.
این دستور (انتخاب وسیله برای نزدیکی به خدا) به طایفه و صنف خاصی اختصاص ندارد، برخی برای بخشش گناهان، عدهای به خاطر نیازمندیهای معنوی و مادی و بعضی برای پیمودن راه سعادت و رسیدن به کمال نیاز به وسیله دارند.
از این نکته نباید غفلت نمود که وسیله برای نزدیکی به مقام قرب الهی است، این در فرضی صادق خواهد بود که خود در نزد خداوند مقرب باشد؛ اگر آن وسیله در پیشگاه ذات حق شناخته شده نیست یا مورد نفرت اوست، توسل تحقق نخواهد یافت.
2 ـ نساء/64: «وَ ما أَرْسَلْنا مِنْ رَسُولٍ إِلاَّ لِیُطاعَ بِإِذْنِ اللَّهِ وَ لَوْ أَنَّهُمْ إِذْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ جاؤُکَ فَاسْتَغْفَرُوا اللَّهَ وَ اسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُوا اللَّهَ تَوَّاباً رَحِیماً؛ ما هیچ پیامبری را نفرستادیم، مگر به این منظور که به فرمان خدا از وی اطاعت شود، و اگر این مخالفان هنگامی که به خود ستم میکردند، به نزد تو میآمدند و از خدا طلب آمرزش میکردند و پیامبر هم برای آنها استغفار میکرد، خدا را توبهپذیر و مهربان مییافتند».
ابنکثیر ذیل این آیه مینویسد: خداوند به گناهکاران ارشاد میکند که پیامبر(صلّى اللّه علیه و آله) را در نزد خداوند وسیله قرار دهند، هم خود استغفار نمایند و هم از آن حضرت بخواهند تا در نزد ذات حق تعالی برای آنان طلب مغفرت نماید، در این صورت است که مشمول رحمت واسعة الهی قرار گرفته، توبهشان مورد پذیرش واقع میشود و به خاطر همین فرمود: «خدا را توبهپذیر و مهربان مییافتند»،بعد به عنوان نمونه توسل اعرابی به قبر پیامبر و بخشش خداوند را ذکر میکند.[16]
قرطبی از حضرت علی(علیه السلام) شبیه این روایت را نقل میکند: «روی ابوصادق (الازدی الکوفی) عن علی(علیه السلام) قال: قدم علینا اعرابیّ بعد ما دفّنّا رسولالله بثلاثة ایّام، فرمی بنفسه علی قبر رسولالله و حث علی رأسه من ترابه، فقال: یا رسولالله فسمعنا قولک، و وعیت عن الله فوعینا عنک وکان فیما انزل الله «ولوانّهم اذظلموا انفسهم...» و قد ظلمت نفسی و جئتک تستغفرلی، فنودی من القبر انّه قد غفر لک؛ ابوصادق ازدی از حضرت علی (علیه السلام)روایت میکند که مرد اعرابی پس از سه روز از دفن رسول خدا خود را روی قبر آن حضرت انداخت، و خاکهای قبر او را بر سر خود میریخت و میگفت: ای رسول خدا! سخنت را شنیدیم، تو از خداوند بخواه و ما از تو میخواهیم؛ و از آیاتی که بر شما نازل شده این است: «اگر بندگانم برنفس خود ظلم نمودند به سوی تو خواهند آمد شما برای آنها طلب مغفرت نموده و خداوند نیز توبهشان را میپذیرد»، من به نفس خود ظلم نمودهام اکنون آمدهام تا برایم در نزد ذات حق طلب مغفرت نمای؛ سپس از قبر پیامبر(صلّى اللّه علیه و آله)ندا آمد که مورد بخشش قرار گرفتی»[17]
آنگونه که از این روایت استفاده میشود، مرد اعرابی با تمسک به آیه قرآن به حضرت پیامبر(صلّى اللّه علیه و آله)متوسل شده و از خداوند طلب مغفرت میکند و این توسل نتیجه داده و او مورد غفران الهی قرار میگیرد.
وقتی بندهای محتاج و گناهکار به سوی پیامبر خدا رو آورد، خداوند شفاعت او را درباره بندهاش رد نمیکند.
فخر رازی مینویسد: « إنما قال: وَ اسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ و لم یقل و استغفرت لهم إجلالا للرسول علیه الصلاة و انّهم اذا جائوه فقد جائوا من خصّه الله برسالته و اکرمه بوحیه وجعله سفیرا بینه و بین خلقه و من کان کذلک فانّ الله لایرد شفاعته؛ به تحقیق خداوند فرمود: رسول برایشان استغفار میکند و نفرمود: من برایشان به خاطر عظمت و بزرگداشت رسول (علیه الصلاة )استغفار می کنم و هنگامی که نیازمندان به سوی رسول خدا رو میآورد، به کسی رو آورده است که خداوند او را به پیامبری برگزیده و با وحی خود او را گرامی داشته و سفیر بین خود و بندگانش قرار داده است؛ خداوند شفاعت چنین شخصی را رد نمیکند».[18]
3ـ بقره/37: «فَتَلَقَّى آدَمُ مِنْ رَبِّهِ کَلِماتٍ فَتابَ عَلَیْهِ إِنَّهُ هُوَ التَّوَّابُ الرَّحِیمُ؛ سپس آدم از پرورگارش کلماتی دریافت داشت (و با آنها توبه کرد) و خداوند توبة او را پذیرفت، چرا که خداوند توبهپذیر و مهربان است».
وقتی حضرت آدم از مخالفت امر ارشادی خداوند پشیمان گردید و تصمیم گرفت به مقام اولیا رجوع کند، دنبال وسایلی بود تا در پیشگاه خداوند واسطه قرار دهد، خداوند کریم کلماتی را به او تعلیم داد، تا با توسل به آنها تقرب جوید.
برای «کلمات»، تفاسیر مختلفی ارایه شده است، از جمله اینکه منظور، وجود مقدس رسول خاتم است. «و قالت طائفة: رأی مکتوبا باعلی ساق العرش(محمد رسولالله صلّى اللّه علیه و آله) فتشفّع بذلک؛ حضرت آدم وقتی دنبال وسیله بود در عرش اسم مبارک پیامبر خاتم را دید او را در نزد خداوند شفیع قرارداد».
آلوسی بعد از نقل تفاسیر مینویسد: «و اذا اطلقت الکلمة علی عیسی فلتطلق الکلمات علی الروح الاعظم والحبیب الاکرم فما عیسی بل و ما موسی (وما. . . ) الاّ بعض من ظهور انواره و زهرة من ریاض انواره...؛ یعنی، وقتی کلمه بر حضرت عیسی استعمال گردد، به طریق اولی کلمات بر روح اعظم و حبیب اکرم (رسول خاتم صلّى اللّه علیه و آله) اطلاق میگردد، زیرا پیامبران دیگر جزئی از ظهورات انوار مقدس رسول گرامی اسلام است».
بنابر آیات ذکرشده و تفاسیر پیرامون آنها (و آیات زیاد دیگری که به جهت اختصار از ذکر آنها خودداری شده است) توسل به پیامبر هم قبل از وجود جسمانی، و هم در زمان حیات و هم بعد از رحلت آن حضرت جایز است و هیچ تفاوتی بین مراحل وجود مقدس آن حضرت نسبت به جواز توسل وجود ندارد، همانگونه که در روایات نیز خواهد آمد.[19]
و نیز در آیه 97 سوره یوسف آمده است که: برادران یوسف از پدر تقاضا کردند که در پیشگاه خداوند براى آنها استغفار کند و یعقوب نیز این تقاضا را پذیرفت.
در آیه 114 سوره توبه نیز موضوع استغفار ابراهیم در مورد پدرش آمده که تاثیر دعاى پیامبران را در باره دیگران تایید مىکند.
3. بخش احادیث
احادیث فراوانى در کتب حدیثى و تاریخى است که گواهى بر صحت و استوارى توسل به ذوات و یا مقامات اولیاء الهىمىدهند، و ما در اینجا بخش کوچکى از آنها را منعکس مىکنیم:
حدیث یکم، حدیث عثمان بن حنیف:
«مرد نابینائى حضور پیامبر آمد، و گفت از خداوند بخواه به من عافیت بخشد، پیامبر فرمود: اگر مایل هستى دعا کنم، و اگر مایل هستى صبر کن که این بهتر است، مرد نابینا گفت، دعا بفرمائید. پیامبر به او دستور داد وضو بگیرد و در وضوى خود دقت کند و دو رکعت نماز بگزارد و این چنین دعا کند:
پروردگارا من از تو درخواست مىکنم و به وسیله پیامبرت محمد، پیامبر رحمت به تو متوجه مىشوم، اى محمد من درباره حاجتم به وسیله تو به خدایم متوجه مىشوم تا حاجتم را برآورده بفرمائى، پروردگارا شفاعت او را درباره من بپذیر ...»
سخنى درباره سند حدیث
در اتقان و صحت سند حدیث سخنى نیست، حتى پیشواى «وهابىها» یعنى «ابن تیمیه» سند آن را صحیح خوانده و گفته است که مقصود از «ابو جعفر» که در سند حدیث است. همان «ابو جعفر خطمى» است واو، ثقه است.
نویسنده معاصر «وهابى»، «رفاعى» که مىکوشد احادیث توسل را از اعتبار بیاندازد درباره این حدیث مىگوید:
«لا شکّ إنّ هذا الحدیث صحیح و مشهور و قد ثبت فیه بلا شکّ».
شکى نیست که این حدیث صحیح و مشهور است.
بنا براین در سند حدیث جاى بحث و گفتگوئى نیست.
شما این حدیث را به دست یک فرد آشنا به زبان عربى بدهید، فردى که ذهن او از مناقشات وهابىها در مسأله توسل به کلى خالى باشد و از او بپرسید پیامبر در دعائى که به نابینا تعلیم کرد، به او چه دستورى داد؟ و او را در استجابت دعاء خود، چگونه ارشاد کرد؟
فورا به شما مىگوید: پیامبر به او تعلیم داد، که پیامبر رحمت را وسیله خود قرار دهد و به او توسل بجوید و از خدا بخواهد که خداوند حاجت او را بر آورده سازد و این مطلب از جملههاى زیر به خوبى استفاده مىشود:
الف: «اللّهمّ إنّى اسئلک و اتوجّه إلیک بنبیّک» بار الها: از تو مىپرسم و روى مىآورم به تو به وسیله پیامبرت.
لفظ «نبیک» متعلق به دو جمله پیش است: یکى «اسئلک»، و دیگرى «اتوجه إلیک».
به عبارت روشنتر، هم به وسیله نبى از خدا سؤال مىکند و هم به وسیله او رو به خدا مىنماید و مقصود از «نبى»، خود نبى است، نه دعاء نبى. و تصور اینکه: مقصود از دعاء «نبیک» است بر خلاف ظاهر و فاقد دلیل است. و کسى که لفظ دعا را مقدر مىکند، علتى جز پیش داورى ندارد، زیرا فردى که چنین لفظى را در تقدیر مىگیرد، چون توسل به اشخاص را صحیح نمىداند، قهرا دست و پا مىکند که لفظ «دعا» را مقدر نماید، تا مخالف اندیشه اونباشد، تا در نتیجه بگوید: مقصود توسل به دعاى پیامبر است نه به ذات او، و توسل به دعاى افراد اشکال ندارد.
حدیث دوم، توسل پیامبر به حق پیامبر و حق پیامبران پیشین:
هنگامى که فاطمه دختر اسد، درگذشت، رسول خدا پس از اطلاع از مرگ وى بر بالین او نشست و فرمود: اى مادرم پس از مادرم، خدا تورا رحمت کند، سپس اسامه و ابو ایوب و عمر بن الخطاب و غلام سیاهى را خواست کهقبرى آماده سازند، وقتى قبر آماده شد، پیامبر خدا با دست خود لحدى ساخت و خاک آن را با دست خود در آورد و در قبر رو به پهلو دراز کشید و این چنین دعا کرد:
خدائى که زنده مىکند و مىمیراند و او زنده است و نمىمیرد، مادرم فاطمه دختر اسد را بیامرز و جایگاه او را وسیع قرار ده، به حق پیامبرت و پیامبرانى که پیش از من بودند.
مؤلف «خلاصة الکلام» مىگوید:
این حدیث را طبرانى در معجم کبیر و اوسط خود و ابن حبان و حاکم نقل کرده و صحت آن را تصدیق کردهاند.
«سید احمد زینى دحلان» در کتاب «الدرر السنیة فی الرد على الوهابیة» مىنویسد:
محدث معروف ابن ابى شیبه از جابر، این حدیث را نقلکرده و نیز ابن عبد البر از عباس و أبو نعیم از انس نقل نمودهاند. و همه این مطالب را جلال الدین سیوطى در جامع کبیر آورده است.
تا اینجا توانستیم به برخى از احادیث توسل که در کتابهاى حدیث و تاریخ اهل سنت وارد شده است، اشاره نمائیم.امّا در احادیث پیشوایان شیعه توسل به ذوات مقدس، آنچنان مسلم و روشن است که در بسیارى از ادعیه آنان وارد شده است.آیا ما باید دستورات اسلام را از «ابن تیمیه» و «محمد بن عبد الوهاب» فرا گیریم، یا اینکه به خاندان رسالت و عترت پیامبر گرامى که به حکم حدیث الثقلین، ثقل اصغر و عدل قرآن بحکم هستند؟ اکنون ما از میان ادعیه انبوه که در «صحیفه علویه» و یا در دعاى عرفه «حضرت حسین بن على (علیه السّلام)» و یا در «صحیفه سجادیه» وارد شده است، تنها به نقل یکفراز اکتفا مىکنیم:
سالار شهیدان در «دعاى عرفه» چنین مىگوید:
«اللّهمّ انّا نتوجّه إلیک فی هذه العشیّة الّتى فرضتها و عظّمتها بمحمّد نبیّک و رسولک و خیرتک من خلقک»[20]
خدایا در همچو وقتى که تو آن را بر من واجب و بزرگ داشتهاى، به تو توجه کرده و تو را به محمّد پیامبر و فرستاده و مهمترین خلقت سوگند مىدهم.
4 .سیره مسلمانان در مسأله «توسل»
سیره مسلمین در زمان پیامبر و پس از او پیوسته بر این جارى بود که مسلمانان به ذات اولیاء الهى و مقام و منزلت آنان توسل مىجستند. اینک ما نمونههائى را در اینجا متذکر مىشویم:.
1- «ابن اثیر عز الدین على بن محمد بن محمد بن عبد الکریم جزرى» متوفاى 630 در کتاب «اسد الغابة فی معرفة الصحابة» مىنویسد:
«و استسقى عمر بن الخطّاب بالعباس عام الرمادة لمّا اشتدّ القحط فسقاهم اللّه تعالى به و اخصبت الارض فقال عمر هذا:
«و اللّه الوسیلة إلى اللّه و المکان منه» و لمّا سقى النّاس طفقوا یتمسّحون بالعبّاس و یقولون هنیئا لک ساقى الحرمین»[21]
در سال رماده وقتى قحطى به اوج رسید، عمر بوسیله عباس طلب باران نمود، خداوند به وسیله او آنان را سیراب کرد، و زمینها سرسبز گردید، پس عمر رو به مردم کرد و گفت: به خدا سوگند عباس وسیله ما است به سوى خدا و مقامى نزد خدا دارد.
و وقتى آب باران همه جا را گرفت، مردم با مسح بدن عباس تبرک مىجستند و مىگفتند آفرین بر تو اى ساقى دو حرم.
ملاحظه این قطعه تاریخى که قسمتى از آن نیز در «صحیح بخارى» وارد شده است، مىرساند، یکى از مصادیق «وسیله» توسل به ذوات محترم و صاحب منزلتى است که خود مایه قرب و سبب شایستگى در داعى و متوسل مىگردد، چه تعبیرى روشنتر از این که گفت: «هذا و اللّه الوسیلة إلى اللّه و المکان منه».
2- «قسطلانى احمد بن محمد بن ابى بکر معاصر «جلال الدین سیوطى» متوفاى سال 923 در کتاب «المواهب اللدنیة بالمنح المحمدیة فی السیرة النبویة» که در مصر چاپ شده است، مىنویسد:
وقتى عمر به وسیله عباس طلب باران نمود، گفت اى مردم، پیامبر خدا به عباس از دیده پدرى مىنگریست از او پیروى کنید و او را وسیله خود به سوى خدا قرار دهید، این عمل اندیشه کسانى که توسل را مطلقا و یا به غیر پیامبر تحریم کردهاند، باطل مىگرداند.[22]
3- وقتى منصور، نحوه زیارت پیامبر را از مفتى معروف مدینه مالک پرسید، و به او گفت:
آیا رو به قبله کنم و دعاء بنمایم یا رو به پیامبر اکرم (صلّى اللّه علیه و آله)؟
مالک در پاسخ وى گفت:
چرا چهره از وى بر مىتابى؟ او وسیله تو و وسیله پدر تو آدم (علیه السّلام) در روز رستاخیز است رو به او کن اورا شفیع خود قرار بده، خدا شفاعت او را مىپذیرد، خدا مىفرماید اگر آنان بنفس خویشتن ستم کنند».[23]
4- « ابن حجر هیثمى » در کتاب « الصواعق المحرقة » از شافعى دو شعر زیر را نقل کرده است:
« آل النّبىّ ذریعتى هم إلیه وسیلتى
أرجوا بهم اعطى غدا بیدى الیمین صحیفتى
خاندان پیامبر وسیله من به سوى خدا هستند و به وسیله آنان امید مندم که نامه عملم به دست راست من داده شود.»[24]
با در نظر گرفتن این شواهد و کلمات مىتوان ادعا نمود که پیامبران و شخصیتهاى برجسته یکى از وسائلى مىباشند که قرآن به آن (یا ایُّهَا الَّذینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللّهَ وَ ابْتَغُوا إلیه الْوَسیلَةَ )[25] امر کرده است.
و «وسیله» منحصر به انجام فرائض و ترک محرمات نیست، بلکه مستحبات که از جمله آنان توسل به انبیاء است، نیز «وسیله» مىباشد. آیا مىتوان این همه علماء و دانشمندان را در فهم معنى «وسیله» تخطئه نمود؟ در حالى که آنان، مصادر حکم و حفاظ حدیث و دانشمندان به نام اسلام به شمار مىروند. کسانى که به این نوع تصریحها و گواهها اهمیت نمىدهند و به فکر توجیه و تاویل آنها مىباشند، پیش داورانى هستند که به خاطر داورى پیشین، از این قرائن و شواهد بهرهگیرى نمىکنند، و براى ارائه نمونهاى از این تعصب و پیش داوریها، مطلبى را که بخارى در این حادثه تاریخى نقل کرده مىآوریم، آنگاه ببینیم که حجاب «تعصب» در این مورد چه تحریف و غوغائى را به راه انداخته است!!
5- بخارى در «صحیح» خود نقل مىکند:
عمر بن الخطاب در مواقع قحطى به عباس بن عبد المطلب متوسل مىگردید و مىگفت: پروردگارا ما در گذشته به پیامبرت متوسل مىشدیم، و رحمت خود را مىفرستادى اکنون به عموى پیامبرت متوسل مىشویم، رحمت خود را بفرست، در این هنگام باران ریزش کرد و همگى سیراب شدند.
در صحت و اتقان حدیث مذکور سخنى نیست، حتى «رفاعى» که به عناوین گوناگون احادیث متواتر توسل را رد مىکند به صحت این حدیث اذعان داشته است و مىگوید: بدرستى که این حدیث صحیح مىباشد ... اگر مفاد حدیث دلیل بر صحت توسل به اشخاص باشد ما از پیشگامترین کسانى هستیم که به مفاد آن اخذ مىکنیم و به آن عمل مىکنیم.
با توجه به جملههائى که از خود خلیفه در مورد توسل به عباس، نقل شده است و اینکه مخصوصا وى به خدا سوگند یاد مىکند که:«هذا و اللّه الوسیلة إلى اللّه و المکان منه»[26]روشن مىگردد که واقعیت توسل در این مورد، توسل به ذات و شخص یا شخصیت و مقام «عباس» در نزد خداست.
«ابن حجر عسقلانى» در کتاب «فتح البارى فی شرح حدیث البخارى» مىگوید: عباس در دعاء خود گفت:
«و قد توجّه القوم بى إلیک لمکانى من نبیّک»[27] مردم رو به من آوردند، به خاطر پیوند خویشاوندى که با پیامبر تو دارم.
چنانکه خواننده محترم ملاحظه مىفرماید، هیچ جاى شکى باقى نمىماند که هدف، توسل به مقام و موقعیت عباس بود، و مىدانیم که از قدیم الایام گفتهاند:
«تعلیق الحکم بالوصف مشعر بالعلّیّة» وابسته کردن حکم بر وصف و عنوانى، گواه بر دخالت آن صفت، در آن حکم است.
یعنى اگر قرآن مىفرماید: (وَ عَلى الْمَولُودِ لَهُ رِزْقُهُنَ) [28]
تأمین زندگى زنان مربوط به کسى است که زنان براى او فرزند آورند.
بخاطر بیان علت حکم است و این که چون زنان براى مردان فرزندى آوردهاند، قهرا باید هزینه زندگى آنان را فراهم سازند.اگر مىگوییم: عالم و دانشمند را احترام بنما، به خاطر علم و دانش او است.
پس بنابر این، اگر عمر مىگوید: «انّا نتوسّل إلیک بعمّ نبیّک» مىخواهد علت توسل به عباس را برساند که چرا در میان افراد دیگر به او متوسل شویم، همچنانکه خود عباس گفت: « لمکانى من نبیّک ». با در نظر گرفتن این جهات، مىتوان بطور قطع و یقین گفت که مسلمانان صدر اسلام به اشخاص پاکدامن و صالح متوسل مىشدند.
5 .بحث توسل در کتب اهل تسنن:
در این جا به برخى از نوشتههاى ارزندهاى که به قلم بزرگان اهل تسنن پیرامون توسل به پیامبر گرامى (صلی الله علیه و آله ) نوشته شده، اشاره مىکنیم.
مطالعه این کتابها موقعیت مسأله را نزد علماء و دانشمندان اسلام روشن مىسازد و معلوم مىگردد که برخلاف پندار وهابیها، مسأله توسل یک امر رائج در میان مسلمانان بوده است.
1- ابن جوزى متوفاى سال 597، کتابى بنام «الوفاء فی فضائل المصطفى» نگاشته، و بابى از آن کتاب را به «توسل» به پیامبر گرامى و باب دیگر را به «طلب شفاء از قبرش» اختصاص داده است.
2- شمس الدین محمد بن نعمان مالکى متوفاى سال 673
کتابى به عنوان «مصباح الظلام فی المستغیثین بخیر الانام» نوشته و سید نور الدین سمهودى در کتاب «وفاء الوفاء» در باب «توسل به پیامبر» از آن زیاد نقل مىنماید.
3- ابن داود مالکى شاذلى در کتاب «البیان و الاختصار» توسلهاى علماء و صلحاء را در مواقع گرفتارى به پیامبر در آن کتاب گرد آورده است.
4- تقى الدین سبکى متوفاى سال 756، در کتاب خود به نام «شفاء السقام» صفحات 120- 133. به تحلیل مسأله پرداخته است.
5- سید نور الدین سمهودى متوفاى سال 911، در کتاب معروف خود «وفاء الوفاء لاخبار دار المصطفى» جلد 2 صفحات 413- 419، پیرامون مسأله بحث نموده و شواهدى نقل کرده است.
6- ابو العباس قسطلانى متوفاى سال 932 در کتاب «المواهب اللدنیة».
7- ابو عبد اللّه زرقانى مصرى مالکى متوفاى سال 1122 شارح «المواهب اللدنیة» در جلد 8 صفحه 317.
8- خالدى بغدادى متوفاى سال 1299 مؤلف کتاب «صلح الاخوان» وى علاوه بر این، رسالهاى در پاسخ سید محمود آلوسى بغدادى در موضوع توسل به پیامبر نوشته، و در سال 1306 چاپ شده است.
9- عدوى حمزاوى متوفاى سال 1303 وى بحثى درباره توسل در کتاب «کنز المطالب» صفحه 198 انجام داده است.
10- عزامى شافعى قضاعى مؤلف کتاب «فرقان القرآن» اینکتاب با کتاب «الاسماء و الصفات» بیهقى در 140 صفحه چاپ شده است.
با مراجعه به این کتابها که برخى به حق، مطالب را اداء کرده و کتاب «صلح الاخوان» و «فرقان القرآن» در رأس آنها قرار دارند، مىتوان سیره مسلمین را در هر عصر و زمانى نسبت به توسل به پیامبر گرامى به دست آورد و از این راه، گزافه گوئى ابن تیمیه و شاگردان مکتب ضلال او را فاش ساخت و این نکته به خوبی روشن می شود که تا قرن هشتم هیچ یک از علماء اهل سنت، با توسل مخالفتی ابراز نکرده اند.
6. اجماع براعتقاد به توسل:
وهابیها و قبل از آن ابن تیمیه, بر عدم توسل ادعای اجماع نمودند. اما
علماء اهل سنت بر عکس نظر آنان اعتقاد به توسل را یک امر اجماعی می دانند در این
قسمت به نظرات چند تن از علمای اهل سنت توجه فرمایید:
1.ابوحامد الاستانبولی» در کتاب التوسل بالنبی(صلّى
اللّه علیه و آله) » خطاب به ابن عبدالوهاب می گوید: اینکه شما مسلمانان را به خاطر توسل به
پیامبر(صلّى اللّه علیه و آله) و
صالحانِ از امت او تکفیر می نمایید, هیچ دلیلی بر آن جز دنباله روی از ابن تیمیه
ندارید, بلکه برعکس آیات و روایات بر جواز توسل صراحت دارد و اجماع نیز بر جواز آن
منعقد می باشد.
2.«احمد زینی دحلان» نیز پس از ذکر شواهد تاریخی و
ذکر روایات می گوید: در مورد زیارت قبر رسول گرامی اسلام و توسل به آن حضرت و طلب
شفاعت از ایشان مسلمانان اجماع داشتند و دلایل وهابیها و ابن تیمیه را مبنی بر
اینکه طلب شفاعت و زیارت قبور شرک است بی پایه و اساس ذکر می کند.
3.«قادری» پس از بیان دلایل محکم و ذکر شواهد تاریخی
نه تنها بر جواز توسل به رسول گرامی اسلام، پیامبران، اولیاء و بزرگان دین و به
اعمال صالحه¬یآنانتأکیدمی ورزد بلکه آن را کمال عبودیت دانسته و
خطاب به منکرین توسل میگوید: توسل را جز کج اندیشانِ و نابخردانی که از
راه راست و اجماع مسلمین منحرف شده اند منکر نمی گردند.
4.«شیخ الاسلام تقی الدین السبکی» توسل و استغاثه به
پیامبر گرامی اسلام و همچنین شفاعت را جایز و نیکو شمرده و میگوید:آنها از امور پذیرفته شده در میان همه صاحبان
ادیان بوده و از افعال و سیرهی همهی انبیاء، پیامبران و صالحانِ گذشته و نیز علماء و
عموم مسلمانان میباشد. هرگز و هیچگاه شنیده نشده است که آنها را کسی از صاحبان
ادیان منکر شده باشد, تا اینکه ابن تیمیه به انکار آنها برخواست.
7. اشعار:
علاوه بر علمای اهل
سنت شعرای نامی اهل سنت نیز به چهارده معصوم (علیهم السلام)، توسل داشته اند.
تا قبل از ابن تیمیه و ابن عبدالوهاب، توسل به معنای قسم دادن خدابه جاه و
حق پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) و اهل بیت (علیهم السلام) در میان اهل سنت
کاملا امری نیکو و عادی بوده است. در این قسمت نمونه هایی از توسل شعرای نامی اهل
سنت به چهارده معصوم(علیهم السلام) را از نظر می گذرانیم:
.1شیخ اجل
سعدی، که از شعرای شافعی است، به حق فرزندان فاطمه زهرا - سلام الله علیها - توسل
می جوید:
خدایا به حق بنی
فاطمه که بر
قول ایمان کنم خاتمه
اگر دعوتم رد کنی ور
قبول من و دست و
دامان آل رسول
2.خواجوی کرمانی، به حق چهارده معصوم (علیهم السلام)
توسل می جوید:
یا رب به حق آن چمن آرای لوکشف یا رب به حق آنگل سیراب
تشنه لب
یا رب به حق آن علی
عالی آستان یا
رب به حق خاذن گنجینه ی هدی یا رب به حق جعفر صادق که آفتاب یا رب به حق موسی کاظم
که چون کلیم یا رب به حق مهدی هادی که چرخ را...
3.سنایی:
کردگارا به جان پاک رسول به علی و حسین و
سبط بتول
که دل ما ز غیر خود
بستان ازهوای
هوای خود برهان
4.مولانا خالد نقشبندی: که از علمای بزرگ وشاعر شافعی است،به زیارت امام رضا (علیه السلام)
مشرف می شود و در اشعار معروفش به چهارده معصوم توسل می جوید:
جانا به شاه مسند لولاک
کز شرف
بر تارک شهان اولوالعزم افسر است
آنگه به حق آن که بر
اوراق روزگار بابی ز
دفتر هنرش باب خیبر است
دیگر به نور عصمت آن
کس که نام او
قفل زبان و حیرت مرد هنرور است
آنگه به سوز سینه ی
آن زهر خورده ای کز
ماتمش هنوز دو چشم جهان تراست
دیگر به خون ناحق
سلطان کربلا کز وی کنار چرخ به
خونابه احمر است
و آنگه به عدل پادشهی
کز سیاستش
با بره شیر شرزه بسی به ز مادر است
بر خالد آر رحم که
پیوسته همچو بید لرزان ز بیم
زمزمه ی روزمحشراست[29]
چند یادآورى لازم
در اینجا لازم است به چند نکته اشاره کنیم:
1- همانطور که گفتیم منظور از توسل این نیست که کسى حاجت را از پیامبر یا امامان بخواهد بلکه منظور این است که به مقام او در پیشگاه خدا متوسل شود، و این در حقیقت توجه به خدا است، زیرا احترام پیامبر نیز به خاطر این است که فرستاده او بوده و در راه او گام بر داشته و ما تعجب مىکنیم از کسانى که این گونه توسل را یک نوع شرک مىپندارند در حالى که شرک این است که براى خدا شریکى در صفات و اعمال او قائل شوند و این گونه توسل به هیچوجه شباهتى با شرک ندارد.
2- بعضى اصرار دارند که میان حیات و وفات پیامبر و امامان فرق بگذارند، در حالى که گذشته از روایات فوق که بسیارى از آنها مربوط به بعد از وفات است، از نظر یک مسلمان، پیامبران و صلحاء بعد از مرگ" حیات برزخى" دارند، حیاتى وسیع تر از عالم دنیا همانطور که قرآن در باره شهداء به آن تصریح کرده است و مىگوید: « بَلْ أَحْیَاءٌ عِندَ رَبِّهِمْ یُرْزَقُون؛ آنها را مردگان فرض نکنید آنها زندگانند »[30]
3- بعضى نیز اصرار دارند که میان تقاضاى دعاء از پیامبر، و بیان سوگند دادن خدا به مقام او، فرق بگذارند، تقاضاى دعا را مجاز و غیر آن را ممنوع بشمارند در حالى که هیچگونه فرق منطقى میان این دو دیده نمىشود.
4- بعضى از نویسندگان و دانشمندان اهل تسنن مخصوصا" وهابیها" با لجاجت خاصى کوشش دارند تمام احادیثى که در زمینه توسل وارد شده است تضعیف کنند و یا با اشکالات واهى و بى اساس آنها را به دست فراموشى بسپارند، آنها در این زمینه چنان بحث مىکنند که هر ناظر بىطرفى احساس مىکند که قبلا عقیدهاى براى خود انتخاب کرده، سپس مىخواهند عقیده خود را به روایات اسلامى" تحمیل" کنند، و هر چه مخالف آن بود به نوعى از سر راه خود کنار بزنند، در حالى که یک محقق هرگز نمىتواند چنین بحثهاى غیر منطقى و تعصب آمیزى را بپذیرد.
5- روایات توسل به حد تواتر رسیده به قدرى زیاد است که ما را از بررسى اسناد آن بىنیاز مىسازد، علاوه بر این در میان آنها روایت صحیح نیز فراوان است با این حال جایى براى خردهگیرى در پارهاى از اسناد آنها باقى نمىماند.
6- از آنچه گفتیم روشن مىشود که روایاتى که در ذیل این آیه وارد شده و مىگوید: پیغمبر به مردم مىفرمود: از خداوند براى من" وسیله" بخواهید و یا آنچه در کافى از على ع نقل شده که وسیله بالاترین مقامى است که در بهشت قرار دارد، با آنچه در تفسیر آیه گفتیم هیچگونه منافاتى ندارد زیرا همانطور که مکرر اشاره کردیم" وسیله" هر گونه تقرب به پروردگار را شامل مىشود و تقرب پیامبر به خدا و بالاترین درجهاى که در بهشت وجود دارد یکى از مصداقهاى آن است.[31]
خاتمه:
در پایان باز این نکته را یادآور مىشویم که قرآن مىفرماید:
(یا ایُّهَا الَّذینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللّهَ وَ ابْتَغُوا الَیْهِ الْوَسیلَةَ، وَ جاهِدُوا فِى سَبیلِهِ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ اى افراد با ایمان پرهیزکار باشید و به سوى خدا وسیلهاى تحصیل کنید و در راه او جهاد نمائید تا رستگار شوید. )[32]
این آیه به صورت کلى مىگوید «وسیله» تحصیل کنید اما وسیله چیست در خود این آیه بیان نشده است، شکى نیست که انجام وظایف دینى از وسایل رستگارى است ولى وسیله منحصر به آن نیست بلکه با توجه به تاریخچه توسل به اولیاء الهى روشن مىشود که خود این عمل نیز یکى از وسایل رستگارى مىباشد و این مطلب با توجه به گفتگوى امام «مالک» با منصور و همچنان باران طلبیدن خلیفه دوم از طریق توسل به عموى پیامبر کاملا روشن مىگردد.
فهرست
1.«تفسیر کشف الاسرار و عدة الابرار»،:
2.«تفسیر الکشف والبیان عن تفسیرالقرآن»،
3.«تفسیر الجامع لأحکام القرآن» ،
1.«التفسیرالوسیط للقرآن الکریم»،
حدیث دوم، توسل پیامبر به حق پیامبر و حق پیامبران پیشین:
4 .سیره مسلمانان در مسأله «توسل»
منابع
منابع
1. قرآن کریم
2. قمی ، شیخ عباس ، مفاتیح الجنان ، انتشارات آیین دانش، قم ، پاییز 86
3. مکارم شیرازى ، ناصر ، تفسیر نمونه ، دار الکتب الإسلامیة ، تهران ، 1374ش
4.سبحانى ، جعفر ، آیین وهابیت ، دفتر انتشارات اسلامى ، قم ، 1364 ش
5. ابن کثیر دمشقى ، اسماعیل بن عمرو ، تفسیر القرآن العظیم ، دار الکتب العلمیة، منشورات محمدعلى بیضون ، بیروت ، 1419 ق
6. فخرالدین رازى ، ابوعبدالله محمد بن عمر ، مفاتیح الغیب ، دار احیاء التراث العربى ، بیروت ، 1420 ق
7. رشیدالدین میبدى ، احمد بن ابى سعد ، کشف الأسرار و عدة الأبرار ، انتشارات امیر کبیر ، تهران ،1371ش
8. قرطبى ، محمد بن احمد ، الجامع لأحکام القرآن ، انتشارات ناصر خسرو ، تهران ، 1364 ش
9. طنطاوى ، سید محمد ، التفسیر الوسیط للقرآن الکریم ، بی نا، بی جا، بی تا
10. خطیب ، عبدالکریم ، التفسیر القرآنى للقرآن ، بی نا، بی جا، بی تا
11. دروزة ، محمد عزت ، التفسیر الحدیث ، دار إحیاء الکتب العربیة ، قاهره ، 1383 ق
13. سایت مجمع جهانی تقریب مذاهب ، www.taqrib.info
.14سایت مرکز ملی پاسخ گویی به سؤالات دینی ، www.askdin.com
15. نرم افزار های جامع الاحادیث، جامع التفاسیر و کلام اسلامی
[1]. المفردات فی غریب القرآن، ص: 871
[6]. الکشف والبیان عن تفسیرالقرآن،ج4،ص: 59
[7].الجامع لأحکام القرآن،ج6،ص: 159
[8]. غریب القرآن،ص: 125
[9].التفسیرالوسیط للقرآن الکریم،ج4،ص: 141 ، به طور خلاصه بیان شد.
[10]. سوره تغابن، آیه 12
[11]. سوره نساء، آیه80
[12]. التفسیر الحدیث، ج9، ص: 114، به طور خلاصه بیان شد.
[13].سوره بقره آیه49
[14]. التفسیر القرآنی للقرآن، ج3، ص: 1092، به طور خلاصه بیان شد.
[19]. به نقل از سایت مجمع جهانی تقریب مذاهب
[20].مفاتیح الجنان، دعاى عرفه، ص 471
[21].آیین وهابیت،ص165 به نقل از: «اسد الغابة» ج 3 ص 11 ط مصر.
[22]. همان، ص167 به تقل از المواهب ج 3 ص 380 ط مصر و در «فتح البارى فی شرح البخارى» ج 2 ص 413 ط لبنان.
[24]. همان،ص 168 به نقل از«صواعق المحرقه» ص 178، ط قاهره.
[25].سوره مائده آیه 35
[27]. همان، ص 170 به نقل «فتح البارى» ج 2 ص 413 طبع دار المعرفة لبنان.
[28].سوره بقره آیه 233
[29]. سایت مرکز ملی پاسخ گویی به سؤالات دینی
[30]. سوره آل عمران- آیه 169.
[31]. تفسیر نمونه، ج4، ص: 371
[32].سوره مائده آیه 34